فضل خدا

خدای من، در طول عمرم

هرچه کردم دیدی؛ هرچه بخشیدی و عفو کردی ندیدم….

عمری گذشتــــــــ

در تمامی این سالها بیمار شدم ؛ شفایـم دادی…

هراسـان شدم ؛ پناهــم دادی.

خدای من در این سالها که گذشتــــــ

پی تقدیری نیکــو پرسان می گشتم؛شب قـدرها مرا خواندی

به سرخوانی پـر از عشقـت تا طلـوع آفتاب گریستم

و دستانـم به سویت بلنـد قلم رحمتتــــــــ بر صحیفه تقدیـرم

خواست که بنگارد؛ تقدیر نیکوی را.

هیهاتـــــــــ !

با شروع صبحش، کور کورانه تقدیـر دیگری را جستجو کردم..

خدای من عمری گذشتــــــــ

هرماه و روزش به رسـم عادت زانو زدم،

پیشانی بندگی می نهادم اما بندگی هزاران معبـود دیگر کردم.

خدای من سالهاست

هرچه کردم دیدی؛هرچه بخشیدی و عفو کردی ندیدم.

چگونه استـــــــ که رهایـم نمی کنی

چگونه است که از من نا امیـد نمی شوی….

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.