آنها چفیه داشتن ، من چادر دارم
آنها چفیه داشتند…… من چادر دارم
آنان چفیه را خیس می کردند تا نَفَس هایشان آلوده ی شیمیایی نشود…من چادر می پوشم تا از نفَس های آلوده دور بمانم…
آنان چفیه را سجاده می کردند وبه خدا می رسیدند …من با چادرم نماز می خوانم تا به خدا برسم…
آنان با چفیه زخم هایشان را می بستند …من وقتی چادر ی می بینم یاد زخم پهلوی مادرم می افتم…
آنان سرخی خونشان را به سیاهی چادرم امانت داده اند… من چادرسیاهم را محکم می پوشم تا امانتدار خوبی برای آنان باشم…
اگر به حجاب معتقد شدی،
در دینداری خود ثابت قدم و استوار باش و از تمسخر مخالفان نترس.
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط ريسمانچي در 1395/12/07 ساعت 10:39:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید