رسالت قرآن در سياست
شنبه 96/02/02
هر وصف كمالي كه خداي سبحان براي قرآن كريم ياد فرمود، بمنزلهي شرح رسالت آنست، چون توصيف رسول در حكم تبيين قلمرو رسالت و محدودهي پيامرساني آن و كيفيت ابلاغ پيام و ثمرهي عمل به نداي اوست، مثلا اگر قرآن به صفتهايي از قبيل كريم، مجيد و هادي موصوف شد يعني پيام كرامت و مجد و رهبري دارد، از اين رهگذر ميتوان از توصيف قرآن به نور، چنين استفاده نمود كه پيامش نور بخش و تدبّر در آن روشنگر و عمل به آن جامعه انساني را نوراني مينمايد: «يا اَيُّهَا النّاسُ قَد جائكُمْ بُرهانٌ مِنْ رَبِّكُم وَ اَنزَلْنا اِلَيْكُمُ نوراً مبيناً»[1]، و چون نوربخشي از اوصاف عامّهي پيامهاي آسماني است، و در اينجهت فرقي بين پيامآوران الهي نيست مگر در شدّت و ضعف آن، دربارهي تورات اصيل و تغيير نكردهي موسي كليم ـ عليه السّلام ـ چنين آمده است: «قُلْ مَنْ اَنزَلَ الْكِتابَ الَّذي جاءَ بِه مُوسي نوراً و هُدَيً لِلنّاسِ»[2].
با استظهار از توصيف قرآن به نور، هدف والاي اين كتاب آسماني همانا نوراني نمودن مردم است و همين مطلب به صورت صريح در سورهي ابراهيم ـ عليه السّلام ـ چنين بيان شده است: «آلر كِتابٌ اَنزَلْناهُ اِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النّاس مِنَ الْظلماتِ اِلَي النُّور بِاِذْنِ ربَّهِمْ اِلي صِراطِ الْعِزيزِ الحَميد»[3]، يعني اگر ولايت مؤمنان بعهدهي خداست: «الله ولّيُ الّذينَ آمنُوا»، و ثمرهي اين ولايت اخراج آنان از هرگونه تيرگي و تاريكي است، خواه به صورت دفع نسبت به پاكان و معصومان، و خواه به صورت رفع نسبت به تبهكاران از اهل ايمان: «يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلماتِ اِلَي النّور.»[4]
بهترين وسيلهي نوراني نمودن مردان با ايمان، همانا فرستادن قرآن ميباشد و كاملترين مظهر اين نام شريف همانا وجود مبارك انسان كامل يعني نبي اكرم ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ است لذا اخراج از ظلمتها به نور كه از اوصاف فعلي خداست به پيامبر گرامي منسوب شد. و چون هرگونه فعل يا وصفي ناشي از گوهر ذات فاعل و موصوف آنست اگر سائر رسالتهاي قرآن در قسم فعل يا صفت مطرح است اين وصف ممتاز در پيرامون گوهر ذات انسانها سخن ميگويد، يعني هدف والاي قرآن، نوراني نمودن ذات افراد جامعه ميباشد و اگر فرد يا جامعه در مقام گوهر ذات خويش، نوراني شد حتما در مقام وصف از فضائل نفساني برخوردار بوده و در مقام فعل صاحب رفتارها و كردارهاي محمود و ممدوح خواهد بود، زيرا گر چه صلاح صفت يا فعل مستلزم صلاح گوهر ذات نيست، ولي صلاح گوهر ذات حتما پشت سرش صلاح وصف يا فعل خواهد بود، لذا هر كس كه جزء صالحين بوده، حتما مصداق «عَمَلَوا صالحاً» ميباشد ليكن عكس آن حتمي نيست، و كسي كه در گوهر ذات خويش از نورانيت قرآن برخوردار شد، سيرهي آن در منطقهي حيات خويش روشن ميباشد: «يا اَيُّها الّذين آمنُوا اتَّقُوا الله و آمَنُوا بِرَسُولِه يؤتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يَجعَلْ لَكُم نُوراً تَمْشُونَ بهِ…»[5] تأثير تقوي و ايمان به پيامآور خدا، زمينهي دل را براي تابش نور الهي آماده ميسازد، تا انسانِ باپروا از هر تباهي، نه در معارف نظري، به تيرهگي خيال پست مغالطهگر مبتلا گردد و نه در مشاهد حضوري، به تاريكي افكار پوچ و وسوسهها، تن در داده و تمثّلهاي نفساني و شيطاني متّصل را به عنوان تمثالهاي ملكي و رحماني منفصل ميپندارند و نه در اوصاف و افعال به دام هوي و بند هوس اسير ميشود.
قرآن كريم كه نور است در بيان معارف خويش از گزند هر گونه ابهام و آسيب هر گونه اجمال و سردرگمي محفوظ است، در تشريح نحوهي نورانيّت خود و كيفيت نوراني نمودن جامعه، حياتيترين مسألهي اجتماع بشري را كه همان حكومت عدل و سياست قسط است مطرح ميكند، و تنها راه نوراني كردن مردم را در پرتو سياست راستين رهبران آسماني آنها ميداند، و بدون حكومت وحي، و سياستگزاري پيامبران و سياستمداران الهي جامعه بشري را تاريك ميشمارد، لذا بعد از آنكه هدف اصلي رسالت قرآن را نوراني نمودن مردم معرّفي كرد و پيامبر گرامي ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ را مأمور اجراي اين برنامهي الهي نمود، نحوهي پياده كردن اين طرح را چنين بيان ميفرمايد:
«وَ لَقَد اَرْسَلْنا مُوسي بِآياتِنا اَنْ اخْرِج قومَكَ مِنَ الظُّلُمات اِلَي النُّورِ وَ ذَكِّرَهُمْ بِاَيّامِ الله اِنَّ في ذلكَ لآياتٍ لِكلِّ صَبّارٍ شَكُور»[6] يعني موسي كليم ـ عليه السّلام ـ را همراه با نشانههاي رسالت اعزام نموديم و به او گفتيم كه قوم خود را از تاريكيها به نور، بيرون بياور و براي آمادگي آنها جهت خروج از تيرهگي به نور، آنان را از روزهاي الهي ـ كه قدرت حق در آنها ظهور خاص دارد ـ متذكر نما و جريان صبر و شكيبائي و شكرگزاري را با آنان در ميان بگذار، تا در پرتو تحمّل حادثههاي توانفرسا و سپاس خدا بر اين پايمردي و پيروزي، از ظلمت به نور آيند.
شاخصترين كار موسي كليم ـ عليه السّلام ـ در نوراني نمودن بني اسرائيل همانا تشكيل حكومت حق و نبرد با سياست ستم آل فرعون و قيام عليه شرك و اقدام در راه اعتلاي توحيد و جهاد با هيأت حاكمهي وقت و اجتهاد در تأسيس نظام الهي بوده است، و بدون فضاي باز سياست عدل، تنفّس آزاد ميسّر نيست، و بدون حكومت عدل، تهذيب نفس و تزكيهي روح مقدور نخواهد بود، چه اينكه بارزترين كار طاغوتيان در تاريك نمودن جامعهي بشري، همانا تشكيل حكومت باطل و تعطيل حدود الهي و اجراء قوانين بشري و ترويج الحاد و تضادّ با توحيد و دعوت به دوزخ است.
آنچه دربارهي روزهاي خدا وارد شده است كه بروز ظهور حضرت وليّ عصر ارواحنا فداه و روز قيامت و مانند آن تطبيق ميشود، از باب مثالي است نه تبيين تا مفيد حصر باشد، بنابراين روز پيروزي اعجاز بر سِحْر، و ظفرِ امدادِ غيبي بر سپاه آل فرعون، و شكاف دريا و نجات موسويان و غرق و هلاك فرعونيان و … از روزهاي خدا خواهد بود.
چون نبرد با طغيانگر عصر، استقامت كامل ميطلبد، لذا سخن از صبّار و شكور مطرح شد، نه صابر و شاكر، چنان كه در فرق بين قائم به قسط و قوّام به قسط بيان شد.
بررسي متن دين و تحقيق پيرامون دليل ضرورت آن، مسألهي سياست ديني را بخوبي بيان مينمايد، زيرا برهان نبوّت عامّه و حتمي بودن آن براي جامعه جريان تدوين قانون فرا گير و اجراء حدود و تعزير و قصاص و جنگ و صلح را به همراه دارد، كه همهي اينها جزء شئون روشن سياست ميباشد.
تفكّر جدايي دين از سياست، مانع اقامهي برهان عقلي بر ضرورت وحي و نبوّت ميباشد. زيرا نه ميتوان جامعهي بشري را چون فرشتگان، معصوم از تعدّي و ستم دانست، و نه ميشود تجاوز ستمگر را تحمل كرد و نه رواست كه با وضع و اجراء قانون بشري جلوي تعدّي متجاوزان را گرفت، و نه اجراء حدود الهي را ميتوان به دست هر كس بدون ولايت و رهبري سپرد و گرنه هم محذور هرج و مرج لازم ميآيد، و هم خودداري ضمني، از برهان ضرورت وحي و نبوت خواهد بود.
اگر كسي با گوشهگيري، مظلومنمائي كند و دين را از سياست جدا بداند و بگويد من مأمور حفظ دينم و دخالتي در شئون سياست ندارم و اعلام بيطرفي كند، هرگز سياستمدار قهّار، او را رها نميكند و قلمرو سياستگزاري خويش را از مرز مذهب جدا نميكند، و دين را پديدهي ماوراء طبيعي نميداند، بلكه آنرا به سود خود جذب ميكند و ديندار دين نشناس گوشهگير را، در كام مَكْر ماهرانهي خويش فرو ميبرد، و به او چنين تلقين ميكند كه از منابع ديني بايد مفاهيمي استنباط شود كه با خطوط كلّي سياستِ شوم هماهنگ باشد،و هر ديندار ميبايد طوري عمل نمايد كه به قوانين طغيانگرانهي آن سياستمدار غير ديني موافق بوده و در راه رسيدن به هدفهاي فاسد سياستمداران ستمپرور سودمند باشد.
جريان خيال جدايي دين از سياست و اعلام مظلومانهي جدائي بين آن دو، همانند پندار جدايي تخيّل و جدائي مرز عقل و جهل، در جهاد اكبر است، يعني اگر عقل نظري به وَهْم نظري اعلام ترك مخاصمه نمود و عقل عملي با وَهْم عملي اعلان ترك جنگ داد و فطرت انساني با طبيعت شهوتپرست، يا درنده خوي او پيمان ترك تعرّض بست و مظلومانه به كار خود مشغول شد، هرگز وهم نظري از تجاوز به مرز عقل نظري دست برنميدارد و هيچگاه وَهْم عملي از تجاوز به قلمرو عقل عملي صرفنظر نميكند، بلكه همواره غضب قهّار يا شهوت شعبدهباز، به آزادي عقل زيان ميرساند و سرانجام هوس سياه، عقل صاف را به اسارت ميگيرد و از عقل اسير كاري ساخته نيست، چنانكه امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ راجع به اين دو مطلب چنين فرموده است: «كم مِن عقل اسيرٍ تحت هوي اميرٍ»[7] «و شهد علي ذلك العقل، اذا خرج من اسر الهوي».[8]
نشانهي هجوم سياست ستم، بر دين گوشهگيران قائل به جدايي دين از سياست را، ميتوان در سرنوشت شوم كليسا مشاهده نمود، كه چگونه تفسيرهاي ديني را برابر خواستههاي سياست بازان تغيير دادهاند، و رفته رفته به خدمت آنان در آمدند و مبناي جدايي را يك جانبه امضاء كردهاند و وحي آسماني را در قبال وهم سياستبازان ، دگرگون نمودهاند و سرانجام خود، كارگزاران حكومت غير ديني وقت شدند.
جهان اسلام نيز از اين آسيب در امان نبود بلكه صاحبان تفكّر جدايي از كلمهي اولو الامر در «اَطيعُوا الله وَ اَطيعُوا
الرَّسولَ وَ اُولِي الْاَمرِ مِنْكُم[9]» همان معنائي را استظهار ميكردند كه سياست زور آن را امضاء مينمود، و سرانجام اجراء حدود الهي تابع هوس سياست بازان روزگار شد، و همچنين در فرصتهاي مناسب سياسي، فتوائي را صادر مينمودند كه نياز دروغين هيأت حاكمه را برطرف نمايد، و از اينجا معناي اسارت دين تحت هوس سياستبازان مَكْر، روشن ميشود كه حضرت امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ در عهدنامهي مالك، چنين مرقوم فرموده است: «فانّ هذا الدّين كان اسيراً في ايدي الاشرار، يعمل فيه بالهوي و يطلب به الدنيا»[10] يعني در حكومت عدل علي ـ عليه السّلام ـ دين آزاد است و در حكومت ظالمانهي غير علي ـ عليه السّلام ـ دين اسير ميباشد نه آنكه دين جدا و آزاد و قلمرو خاص خود را داشته باشد.
در تكميل مسألهي سياست ديني، تذكر دو نكته سودمند است:
يك: قرآن كمال دين و تمام نعمت را در تعيين رهبر اسلام و وليّ جامعه ميداند: «اَليَومَ اَكْمَلتُ لَكُم دينَكُم وَ اَتْمَمت عَلَيكُم نِعْمَتي وَ رَضيِتُ لَكُم الْاِسْلام ديناً»[11] و در پرتو مقام ولايت و رهبري مسلمين، اميد دشمنان اسلام تبديل به يأس ميشود: «اَليَومَ يَئِسَ الّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُم فَلا تَخشَوهُمْ وَ اخْشَوْنِ»[12]
دوم: با ظهور آخرين وليّ و وصيّ معصوم دين اسلام كه متن سياست الهي است بر همهي دينها پيروز ميشود. «ليُظْهَرهُ عَلَي الدّين كُلِّه وَ لَو كَرِهَ المُشْرِكُونَ»[13]، گر چه دين صحيح و آسماني يكي است: «اِنّ الدّين عِند الله الاسْلامُ» لكن چون دين به معناي مجموع قوانين و مقررات است و آن را گاهي بشر وضع ميكند مانند آنچه فرعون گفته است: «اِنّي اَخافٌ اَنْ يُبَدِّلَ دينَكم»[14] و گاهي بشر در اين موضوع الهي رخنه كرده و آن را دگرگون مينمايد: «يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِايْديهمِ ثُمّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِندِ الله»[15] و در نتيجه به دين حق كه همان اسلام ناب و تغيير نكرده است ايمان نميآورد: «وَ لا يَدينُونَ دينَ الحَقِّ»[16] از اين جهت تعبير به چيزي شده است مانند كلمهي «كل» كه مفيد تعدد و كثرت است.
البته روشن است جنگ با مشركان بدون سياست نخواهد بود و تماميت دين براي خدا و برچيدن هرگونه دين غير خدايي بدون زعامت و رهبري سياستمداران الهي ميسّر نيست: «قاتِلُوهُمْ حتّي لا تكُونَ فِتنَهٌ و يَكُونُ الدّينُ كُلُّه لِلّه»[17].
پي نوشت ها:
[1] . سوره نساء، آيه 174؛ اي مردم دليل روشني از طرف پروردگارتان براي شما آمده و نور آشكاري به سوي شما نازل كرديم.
[2] . سوره انعام، آيه 91؛ بگو چه كسي كتابي را كه موسي آورد، نازل كرد؟ كتابي كه براي مردم نور و هدايت بود.
[3] . سوره ابراهيم، آيه 1؛ (اين) كتابي است كه بر تو نازل كرديم تا مردم را از تاريكيها به سوي روشنائي به فرمان پروردگارشان درآوري به سوي راه خداوند توانا و ستوده.
[4] . سوره بقره، آيه 257؛ خدا ولي و سرپرست كساني است كه ايمان آوردهاند، آنها را از تاريكيها به سوي نور بيرون ميبرد.
[5] . سوره حديد، آيه 28.
[6] . سوره ابراهيم، آيه 5.
[7] . نهج البلاغه، كلمات قصار 211؛ بسا عقل و خرد كه اسير و گرفتار هوا و خواهشي است كه بر او فرمانرواست.
[8] . نهج البلاغه، نامه 3؛ عقلي كه از گرفتاري خواهش (نفس امّاره) رها باشد بر (درستي) آن گواه است.
[9] . سوره نساء، آيه 59؛ خدا و پيامبر خدا و اولي الامر را اطاعت كنيد.
[10] . نهج البلاغه، نامه 53.
[11] . سوره مائده، آيه 3؛ امروز دين را براي شما كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و راضي شدم كه اسلام دين شما باشد.
[12] . سوره مائده، آيه 3؛ امروز كساني كه كافرند از دين شما مأيوس گرديدند، پس از آنها نترسيد و از من بترسيد.
[13] .سوره صف، آيه 9؛ تا دين خود را بر همه اديان غالب گرداند هر چند مشركان كراهت داشته باشند.
[14] . سوره غافر، آيه 26؛ ميترسم موسي دين شما را تغيير دهد.
[15] . سوره بقره، آيه 79؛ نوشتهاي با دست خود مينويسند سپس ميگويند اين، از طرف خدا است.
[16] . سوره توبه، آيه 29؛ نه آئين حق را ميپذيرند.
[17] . سوره انفال، آيه 39؛ با مشركان بجنگيد تا فتنهاي وجود نداشته باشد و تمام دين براي خدا باشد.
امشب شب ولادت مولای ما علی است
دوشنبه 96/01/21
امشب شب ولادت مولای ما علی است
سلطان دين و دل، شه ارض و سماء علی است
با گوش دل شنو که به يمن قدوم او .
تسبيح اهل هر دو جهان ذکر يا علی است
شیوه های تبلیغی امیرالمومنین علیه السلام
دوشنبه 96/01/21
حضرت علی علیه السلام در روز جمعه سیزدهم ماه رجب و سی سال پس از عام الفیل از بانویی به نام فاطمه بنت اسد در كعبه زاده شد . پدر او ابوطالب ، بزرگ مكه و رئیس بنی هاشم بود.
اما ازآغاز زندگی از لطف و مهربانی پیامبراكرم( ص) بهره مند شد. طهارت نفسانی امام و پرورش او در دامان رسول خدا سبب شد تا از دوران كودكی با دیده نافذ و گوش شنوای خود چیزهایی را ببیند وصداهایی را بشنود كه برای مردم عادی غیر ممكن بود.(1) آن حضرت بعد از بعثت رسول اكرم(ص) ده ساله بود كه ایمان آورد و افتخار سبقت در پذیرش اسلام را به خود اختصاص داد.
پس از بعثت پیامبراكرم(ص) 23 سال در كنار پیامبر بود و با تمام وجود به دفاع از آرمان و اهداف عالی پیامبر پرداخت و در سخت ترین لحظات با ایثار و از خود گذشتگی به یاری پیامبر شتافت كه از این طریق به افتخاراتی نایل آمد و حوادثی مانند:
1- ماجرای یوم الانذار
2- داستان لیلة المبیت
3- ماموریت ابلاغ آیات برائت
4- فتح قلعه های خیبر
5- واقعه غدیر
6- همسری تنها دخت پیامبر و… را به خود اختصاص داد.
پس از رحلت پیامبراكرم ( ص ) صداقت، پاكی و امتیازهایی همانند سبقت در پذیرش اسلام و وصی و وزیر و برادر پیامبر بودن، حدیث منزلت و ثقلین و غدیر و … به فراموشی سپرده شد و نیرنگ و فریب، كتمان حقایق، حریف و زور، چهره گشود و آل رسول مجبور به سكوت و كناره گیری شدند.
عوامل كناره گیری امیرالمومنین (ع) از حكومت
1- ضرورت حفظ اسلام ، عزت مسلمین و وحدت امت اسلام، برای مقابله با دشمنان داخلی و خارجی.
2- جلوگیری از ایجاد زمینه انحراف و ارتداد افراد زیادی كه تازه مسلمان بودند.
3- حاكمیت جو تحریف، زور ، اختناق و فشار.
4- بی نتیجه ماندن رهنمودهای آن حضرت برای دعوت مردم به سوی حق.
5- برخوردار نبودن از امكانات و قدرت كافی برای باز پس گیری خلافت.
6- خو گرفتن بسیاری از مردم با وضعیت موجود و بیعت بزرگان قبایل با خلیفه اول.
شیوه های تبلیغی امام
1- حكمت
به كارگیری حكمت درامر هدایت و تبلیغ، یكی از شیوه های ارزشمندی است كه امام علی علیه السلام در كنار موعظه و مجادله بر اساس فرموده قرآن كریم:” ادع الی سبیل ربك بالحكمه و الموعظة الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن."( نحل /125) مورد توجه قرار داده است.
حكمت در لغت به معنای منع است.(2) در میان مفسران درباره حقیقت حكمت دو دیدگاه اصولی وجود دارد: مشهور مفسران بر این عقیده اند كه حكمت به معنای حجت، برهان، استدلال و سخن استوار است و ناظر به محتوا است.(3)
برخی دیگر همانند سید قطب، حكمت را به معنای شیوه تبلیغ می دانند و بر این باورند كه مبلغ باید در راه تبلیغ ، راه حكمت را پیماید و هر چیزی را بر جای خود گذارد و با مقتضای حال عمل كند.(4)
آنچه به نظر می رسد، بین این دو دیدگاه منافاتی وجود ندارد و جمع بین آن دو ممكن است، بدین ترتیب می بینیم كه آن امام همام در شیوه تبلیغی خود این روش حكیمانه را به كار برده است. زیرا كه در بسیاری از بحثهای نهج البلاغه، درباره اثبات توحید به براهین فلسفی استدلال می كند.
2- موعظه
عمده ترین شیوه تبلیغی امام، شیوه موعظه ای است.
وعظ در لغت به معنای بازداشتن و منع كردنی است كه مقرون به بیم از عواقب كار باشد.(5)
و در مجمع البحرین آمده است:” موعظه عبارت است از سفارش به تقوا و ترغیب به طاعتها و پرهیز از گناهان و بر حذر داشتن از اینكه كسی فریب دنیا را خورده و دل به زر و زیور آن نبندد. (6)
با بررسی نهج البلاغه در می یابیم كه حضرت از این راه استفاده می نمودند. خطابه های امام در موقعی ایراد شده است كه باید احساسات برافروخته شود و طوفانی ایجاد كند و بنیاد ظلمی بركنده شود . همچنان كه در صفین در آغاز برخورد با معاویه چنین كرد.(7)
از آنجا كه علی علیه السلام مرد سخن بود و سخنانش حد وسط كلام مخلوق و خالق بود(8) ، با بیان شگفت خود بارها با مردم سخن گفت و اندكی از این سخنان در نهج البلاغه جمع آوری شده است و انواع خطبه های سیاسی، حماسی، اقتصادی، موعظه ای، اخلاقی و … در آن یافت می شود كه معروف ترین آنها عبارتنداز :
1- خطبه شقشقیه كه در آن به تحلیل سیاسی حوادث ناگوار پس از رحلت رسول خدا(ص) می پردازد و از غصب خلافت و دوره های گوناگون آن سخن می گوید.
2- خطبه قاصعه كه در آن به دستورات اخلاقی ، اهمیت واجبات الهی و پرداخت حقوق مالی و عبرت گرفتن از دنیا می پردازد.
3- خطبه همام- متقین- كه در آن اوصاف پارسایان را بر می شمارد.
شیوه موعظه ای امام كه عمده ترین شیوه تبلیغی آن حضرت است ، بیشتر در زمانی كه حكومت را در دست داشت، استفاده می شد.
3- مجادله
یكی دیگر از شیوه های تبلیغی امام مجادله است. مجادله در لغت به معنای پیچاندن طناب است و سپس به پیچاندن طرف مقابل و گفتگو برای غلبه به كار رفته است.(9)
مجادله بر سه قسم است: مجادله احسن، مجادله حسن، مجادله غیر حسن(بد).(10)
از آنجا كه شیوه تبلیغی آن حضرت واقع نگری و حقیقت گرایی است ، از مجادله به غیر حسن پرهیز نموده و در موارد فراوانی روش مجادله به احسن و یا مجادله حسن را به كار برده است وطبرسی در كتاب الاحتجاج خویش نمونه های زیادی از این گونه موارد را بیان كرده است.
4- حقیقت گرایی و واقع نگری
سیاست اسلام و قرآن در تبلیغ بر اساس حقیقت گرایی و واقع نگری استوار است و تبلیغی را كه بر اساس دروغ، ریا، سازش كاری، نیرنگ، به كارگیری ترفندها و سوژه های گمراه كننده باشد ، منع نموده است. اتخاذ چنین سیاستی، سرلوحه كارعلی علیه السلام وسایر رهبران الهی بوده است. آنها به جز حق، تكلم نمی كردند و با حسن عمل، اخلاق و رفتار به هدایت دیگران می پرداختند و اسوه حسنه در تبلیغ و دعوت بودند.
امیرالمومنین علیه السلام می فرماید: به خدا قسم، معاویه از من زیرك تر نیست، لكن او با نیرنگ و گناه و بی پروایی عمل می كند واگرنبود نفرت از حیله و نیرنگ، من زیرك ترین مردم بودم ، ولی هر مكر و نیرنگی گناه است و هر گناه كفر است و برای هر نیرنگ باز، پرچمی است كه در روز قیامت بدان معرفی می گردد.(11)
5- مخاطب شناسی
مخاطب شناسی یكی از اركان اساسی تبلیغ است، زیرا اگر مخاطبی نباشد كه پیام را دریافت كند، تبلیغ و پیام رسانی معنی نخواهد داشت.(12)
هر مبلغی باید بداند مخاطب كیست؟ فرد است یا گروه؟ گروه های سنی ، جنسی و اعتقادی مخاطبین چه كسانی هستند، شرایط اجتماعی و افكار عمومی محیط مخاطبین چگونه است و…(13)
در سیره تبلیغی امیرالمومنین (ع) موارد فراوانی دیده می شود كه اصل مخاطب شناسی و مقتضای حال مخاطبین را رعایت كرده است.
بهترین نمونه آن، برخوردهای گوناگونی است كه امام با مردم داشت. در بسیاری از موارد می بینم كه با مردم برخورد پر محبت و صمیمی داشت و مومنان را از تندخویی برحذر می داشت . گاهی هم با دوستان گنهكار از هر گونه ترحم و احساسات عاطفی خودداری كرده است و با آنان برخورد بسیار شدید داشته است. گاهی نیز با دشمنان لجوج برخورد خشن داشت. به عنوان نمونه، مغیرة بن شعبه می گوید: به امیرالمومنین توصیه كردم كه كارگزاران عثمان را در جای خویش تثبیت كند تا امور استحكام یابد. حضرت فرمود: ساعتی امثال آنان را بر مردم امیر نمی كنم. مغیره گفت: ابتدا تثبیت كن و چون از مردم بیعت گرفتید ، عزلشان كن. حضرت فرمود: در كار، نیرنگ نمی كنم.
سپس مغیره می گوید: لااقل معاویه را تثبیت كن. امام فرمود: دو روز هم او را بر مردم امیر نمی كنم.(14)
6- كاربرد اصول روانشناسی
یكی از موثرترین ابزارهای تبلیغ و عوامل موفقیت آن در جذب مخاطب، روانشناسی تبلیغ است. گرچه اصول روانشناسی در تبلیغ به صورت كلاسیك از ابتكار علوم معاصر است ، ولی سیره رهبران الهی وائمه اطهار علیهم السلام نشان می دهد كه آنان همواره در شیوه تبلیغی خود به اصول روانشناسی فردی و اجتماعی توجه كامل داشته اند و در سیره تبلیغی امیرالمومنین (ع) موارد فراوانی دیده می شود كه این اصول را از جمله: تحریك عواطف و احساسات، تنبیه و تشویق، تكرار، تحقیر دشمنان و تكریم دوستان و… به كار برده است.
بهترین نمونه آن، زمانی است كه لشكرش با لشكر معاویه در صفین به یكدیگر می رسند و لشكر معاویه پیشدستی می كنند، شریعه( محل ورود آب) را گرفته و آنان را از برداشتن آب مانع گشتند و امام می خواست كه این مشكل را از طریق مذاكره تمام كند و معاویه این عمل را برای خود موفقیتی به حساب می آورد و از هر گونه مذاكره خودداری می كرد. در اینجا بود كه در برابر لشكرش قرار گرفته و چنین خطابه ای ایراد نمود:
” همانا دشمن گرسنه جنگ است و از شما نبرد می طلبد، اكنون دو راه در پی دارید یا تن به ذلت و پستی و عقب ماندگی دادن و یا تیغ ها را با خون خود سیراب كردن و سپس سیراب شدن. مرگ این است كه زنده باشید، اما مقهور و مغلوب. زندگی آن است كه بمیرید، اما غالب و پیروز. همانا معاویه گروهی ناچیز از گمراهان را به دنبال خود كشانده و حقیقت را بر آنها پنهان داشته است تا آنجا كه گلوی خویش را هدف تیرهای شما كه مرگ را همراه دارد قرار داده اند. “(15)
با بیان این چند جمله حماسی احساسات آنان را تحریك و تهییج می كند، خون ها را به جوش و غیرت ها را به خروش می آورد. لشكر خود به خود حركت می كند و یاران معاویه را به عقب می رانند و شریعه را دراختیار می گیرند.
7- تبلیغ عملی
یكی دیگر از شیوه های تبلیغی امام علی علیه السلام تبلیغ با عمل می باشد . موارد اثرگذاری اخلاق و رفتار آن امام همام بر مخالفان و جذب آنان بسیار بوده است و داستان های فراوانی دارد از جمله: امام صادق علیه السلام از پدرانشان نقل می كند كه مردی ذمی( اهل كتاب) با امیرالمومنین همسفر شد.
ذمی گفت: قصد كجا دارید؟
امام فرمود: قصد كوفه دارم.
همین كه به دو راهی رسیدند و مرد ذمی از علی علیه السلام جدا شد، امام او را همراهی نمود.
ذمی گفت: مگر شما عازم كوفه نبودید؟
فرمود: چرا.
ذمی گفت: پس چرا راه خود را ترك كردید؟
فرمود: توجه دارم.
ذمی گفت: پس چرا به راه خود نرفتید و مرا همراهی كردید؟
فرمود: اتمام حق مصاحبت این است كه انسان رفیق خود را هنگامی كه از او جدا می شود همراهی كند و پیامبر ما چنین توصیه فرمود.
ذمی گفت: چنین دستور داده؟
فرمود: آری.
ذمی گفت: معلوم می شود كسانی كه او را پیروی كرده اند به دلیل رفتار خجسته او بوده است. از این رو من به حقانیت دین تو شهادت می دهم.
ذمی، علی علیه السلام را همراهی كرد و چون وی را شناخت، اسلام را اختیار نمود.(16)
8- معرفی الگوها
8- یكی از شیوه های مهم تبلیغ، معرفی الگوها است كه در این شیوه مبلغ می تواند واقعیت را عینیت بخشد.
در شیوه تبلیغی امام در این زمینه كافی است به خطبه 159 از خطب آن حضرت در نهج البلاغه مراجعه شود كه در این خطبه رسول خدا(ص)، حضرت موسی، عیسی و داود علیهم السلام رابه عنوان الگو معرفی می كند و فرازهایی از فضایل اخلاقی آنان را بیان می نماید:
” پیروی كردن از رفتار رسول خدا(ص) برای تو كافی است و بر مذمت دنیا و معیوب بودن و بسیاری رسوایی ها و بدی ها ، آن، تو را وكیل و راهنما باشد، زیرا اطراف آن ( وابستگی ودوستداری) از آن حضرت گرفته شده و جوانب آن( دلبستگی به همه چیز آن) برای غیر آن بزرگوار آماده گشته و از نوشیدن شیرش منع شده اند، از موسی (ع) كه خدا با او سخن گفته پیروی كن، آنگاه كه می گفت: ” پروردگار من به آنچه از خیر و نیكویی برایم بفرستی نیازمندم.” به خدا سوگند موسی از خدا نخواسته بود مگر نانی را كه بخورد. و اگر بخواهی بار سوم پیروی كنی از داود كه دارای مزامیر و زبور بود و خواننده اهل بهشت می باشد كه با دست خود از لیف خرما زنبیل ها می بافت…
و اگر خواهی پیروی از عیسی بن مریم را، بگو كه ( هنگام خوابیدن) سنگ را زیر سر گذاشته بالش قرار می داد و جامه زبر می پوشید و طعام خشن می خورد.(17)
9- روش بی اعتنایی
از روش های تبلغی كه دربرخی از موارد باید به كار گرفته شود، بی اعتنایی به لجوجان و جاهلان است. مبلغ، گاه با كسانی برخورد می كند كه نیكی، تواضع، و مهربانی او را لجوج تر می كند و بر گستاخی اش می افزاید. در شیوه تبلیغی امیرالمومنین ( ع ) در موارد بسیاری دیده می شود كه چنین برخوردی با افرادی جاهل و لجوج داشته است.
پی نوشتها:
1- نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه قاصعه.
2- طبرسی، مجمع البیان، ج 6 و 5، ذیل آیه 125 سوره نحل.
3- طباطبایی، محمد حسین ، المیزان، ج 12، ص 37.
4- سید قطب، تفسیر فی ظلال القرآن، ج 5، ص 292.
5- راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص 564.
6- طریحی، مجمع البحرین، ج 6، ص 292.
7- مطهری، مرتضی ، سیری در نهج البلاغه، ص 127.
8- همان، ص 18.
9- راغب اصفهانی ، مفردات، ص 87.
10- المیزان، ج 12،ذیل آیه 125/ نحل.
11- نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 191.
12- رهبر، محمد تقی، پژوهش در تبلیغ، ص 168.
13- مجلسی، بحار الانوار، ج 40، صص 301-300.
14- عبدالفتاح، عبدالمقصود، امام علی(ع) ، ج 2، ص 377.
15- نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 51.
16- حیات صحابه، ج1، ص 228.
17- نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 159.
حیاء زیبایی زندگی
جمعه 95/12/13
امام صادق علیه السلام می فرمایند: خیر نسائک التی اذا خلت مع زوجها خلعت له درع الحیاء و اذا لبست، لبست معه درع الحیاء: بهترین زنان شما کسی است که چون با همسرش خلوت کند، جامه حیا از تن به در کند و چون بپوشد و همراه او شود، زره حیا را بر تن کند.10 حضرت بهترین زن را کسی می داند که چون جامه بپوشد و از خانه بیرون رود، لباسی از حیا و عفت به تن کند که مانند سپر و زره حافظ او باشد،؛ یعنی چنان با وقار و سنگین راه برود که تیرهای نظر جوانان هرزه اجازه ورود به شخصیت او را نداشته باشد؛ ولی در خلوت با شوهر، هرگونه ظرافت کاری، طنازی و عشوه گری برای زن نه تنها جایز، بلکه بهتر است. خلاصه اینکه زن باید لباس رزم و بزم خود را بشناسد و هر یک را در جای خود بپوشد.11 عفت و پاکدامنی همانند پرده آخری است که به مانند دو پرده دیگر یعنی حجاب و حیا محافظت می شود. بدین معنا که ابتدا از حیای زن کاسته می شود، سپس حجاب او سست می گردد و نهایتاً بی عفتی دامنگیرش می شود. در حدیث آمده است که «پیش درآمد عفت و پاکدامنی، داشتن حیاست».12 عفت و حیا باعث وفاداری به همسر، احساس نیاز به او، محبت و درنهایت تثبیت زندگی خواهد شد. البته باید این را درنظر گرفت که همانطور که ذکر شد حیا تنها برای زنان نیست بلکه برای استحکام و تثبیت زندگی حیای مرد هم نقش بسیار مهمی دارد طوری که باحیا بودن زن برای حفظ یک زندگی به تنهایی کافی نیست و هر دو باید رعایت کنند تا فرزندان هم در این زندگی عفیفانه، عفیف و با حیا بار بیایند و آینده روشنی را برای خود و جامعه رقم بزنند. جامعه سالم در دامان مادران عفیف و پاکدامن شکل می گیرد. چنان که در حدیث آمده است: «خوشا به حال کسی که مادرش عفیف و پاکدامن باشد».13 در اینجا روایتی را به عنوان حسن ختام از زندگی بانوی بزرگوار اسلام با امیرمؤمنان ذکر می کنیم که حیا به معنای عالی آن به کار رفته است (حیا از خداوند متعال)؛ روزی حضرت علی علیه السلام به حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند: غذایی در خانه هست؟ حضرت فاطمه سلام الله علیها گفتند: خیر در خانه چیزی نداریم. بچه ها و من چیزی نخورده ایم. علی علیه السلام می فرمایند: چرا چیزی به من نگفته ای؟ حضرت پاسخ دادند: من از خدا حیا می کنم که چیزی از تو بخواهم و تو نتوانی انجام دهی
آنها چفیه داشتن ، من چادر دارم
شنبه 95/12/07
آنها چفیه داشتند…… من چادر دارم
آنان چفیه را خیس می کردند تا نَفَس هایشان آلوده ی شیمیایی نشود…من چادر می پوشم تا از نفَس های آلوده دور بمانم…
آنان چفیه را سجاده می کردند وبه خدا می رسیدند …من با چادرم نماز می خوانم تا به خدا برسم…
آنان با چفیه زخم هایشان را می بستند …من وقتی چادر ی می بینم یاد زخم پهلوی مادرم می افتم…
آنان سرخی خونشان را به سیاهی چادرم امانت داده اند… من چادرسیاهم را محکم می پوشم تا امانتدار خوبی برای آنان باشم…
اگر به حجاب معتقد شدی،
در دینداری خود ثابت قدم و استوار باش و از تمسخر مخالفان نترس.